حسام در چهره ای دیگر...
سلام... دوستای خوب من و حسام خوبید؟ خوشید؟سلامتید؟من حسابی تنبل شدم.وقت نمیکنم بیام آپ کنم.البته این سری زیاد تقصیر من نبود.چون هم عمو جون حسام با دختر عموها و زن عموش از مکه اومده بودن.و قبلش هم درگیر آش پشت پا پختن و اینا بودیم،هم اینکه یه چند وقتی بود دنبال خونه می گشتیم که بخریم.ولی متاسفانه فعلا قسمت نشده. و هم اینکه اینترنتمون یه خرده بازی در میاره.یه وقتایی تا شب قطعه. اگه از احوال ما می پرسید باید بگم خوب و خوشیم.به لطف شما. حسام هم حسابی برای خودش یه شیطون پسر کامل شده.همه ی حرفامونو کامل می فهمه.یه وقتایی فکر میکنیم که حواسش نیست.اما یهو ما رو به خودمون میاره. عاشق آدامس موزیه.البته نه برای خوردن....
نویسنده :
مامان نرگس
18:26